کلمه جو
صفحه اصلی

عرجه

عربی به فارسی

عمل لنگيدن , شليدن , لنگ , شل , لنگي , لنگيدن , سکته داشتن


لغت نامه دهخدا

( عرجة ) عرجة. [ ع ُ ج َ ] ( ع اِمص ) توقف و میل. یقال مالی علیه عرجة، ای توقف. ( منتهی الارب ). تأخیر. ( یادداشت مؤلف ). موضع العرج. ( اقرب الموارد ).

عرجة. [ ع َ ج َ / ع ُ ج َ ] ( ع اِ ) مقام و موقف و آنچه بر او ایستاده شود. یقال مالی علیه عرجة و عرجة، ای مقام و موقف. ( از اقرب الموارد ).

عرجة. [ ع َ رِ ج َ ] ( اِخ ) آبی است از آبهای بنی نمیر، از آن عمیربن خصم. ( از معجم البلدان ).

عرجة. [ ع َ ج َ ] ( اِخ ) دهی است به بحرین از آن بنی محارب از بنی عبدالقیس. ( از معجم البلدان ).

عرجة. [ ع َ ج َ ] (اِخ ) دهی است به بحرین از آن بنی محارب از بنی عبدالقیس . (از معجم البلدان ).


عرجة. [ ع َ ج َ / ع ُ ج َ ] (ع اِ) مقام و موقف و آنچه بر او ایستاده شود. یقال مالی علیه عرجة و عرجة، ای مقام و موقف . (از اقرب الموارد).


عرجة. [ ع َ رِ ج َ ] (اِخ ) آبی است از آبهای بنی نمیر، از آن عمیربن خصم . (از معجم البلدان ).


عرجة. [ ع ُ ج َ ] (ع اِمص ) توقف و میل . یقال مالی علیه عرجة، ای توقف . (منتهی الارب ). تأخیر. (یادداشت مؤلف ). موضع العرج . (اقرب الموارد).



کلمات دیگر: