غزیه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
غزیة. [ غ َ زی ی َ ] (اِخ ) ابن عمروبن عطیةبن خنسأبن مبذول بن عمروبن مازن ابن نجار انصاری مازنی . وی در جنگ احد همراه رسول خدا جنگ کرد. (از الاستیعاب ص 516). رجوع به امتاع الاسماع ص 148 و الاصابة جزء 5 ص 189 و العقد الفرید چ قاهره 1359هَ . ق . ج 3 ص 329 شود.
غزیه . [ غ ُزْ زی ی َ ] (اِخ ) قبیله ای از ترکان . ترکان غز. رجوع به غز و نخبة الدهر دمشقی ص 263 شود.
غزیة. [ غ ُ زَی ْ ی َ ] (اِخ ) بنت حارث ، مادر قدامةبن مظعون و برادران او. (از تاج العروس ذیل غزا).
غزیة. [ غ ُ زَی ْ ی َ ] (اِخ ) بنت دودان ، مکنی به ام شریک ، از بنی صعصعةبن عامر. همین زن بود که نفس خود را بر پیغامبر (ص ) هبه کرد، و گویند اسم او غزیله بود. (از تاج العروس ).
و هل انا الاّ من غزیة ان غوت
غویت و ان ترشد غزیة ارشد.
غزیة. [ غ ُ زَی ْ ی َ ] ( اِخ ) جایی است نزدیک فید و با آن یک روز فاصله دارد، و در آنجا آبی هست که آن را غمر غزیة نامند. ( از معجم البلدان ).
غزیة. [ غ ُ زَی ْ ی َ ] ( اِخ ) ( ابن... ) یکی از شعرای هذیل. ( از تاج العروس ).
غزیة. [ غ َ زی ی َ ] ( اِخ ) ابن جشم بن معاویه. یکی از اجداد جاهلی است ، از هوازن از عدنانیه. منازل پسران وی در سروات تهامه و نجد قرار دارد. دریدبن صمه از آنان است. ( از اعلام زرکلی ج 2 ص 760 ).
غزیة. [ غ َ زی ی َ ] ( اِخ ) ابن حارث اسلمی ، از صحابه است و در نسب وی اختلاف کرده اند. بعضی گفته اند انصاری مازنی است و بعضی برآنند که اسلمی است و گروهی او را خزاعی میدانند و شاید از خزاعه باشد. عبداﷲبن رافع مولی ام سلمه از او روایت کند. حدیثی که او از رسول خدا روایت کرده صحیح است و آن این است : «لاهجرة بعد الفتح انما هو الجهاد و النیة». ( از الاستیعاب ص 516 و الاصابة جزء 5 ص 118 به اختصار ).
غزیة. [ غ َ زی ی َ ] ( اِخ ) ابن سواد. صاحب «الاصابة» ( ج 5 ص 198 ) گوید: در حاشیه الاستیعاب در باب غزیه ، ترجمه غزیةبن سواد آمده است ولی این مقلوب است و این شخص سوادبن غزیه میباشد. رجوع به سواد شود.
غزیة. [ غ َ زی ی َ ] ( اِخ ) ابن عمروبن عطیةبن خنسأبن مبذول بن عمروبن مازن ابن نجار انصاری مازنی . وی در جنگ احد همراه رسول خدا جنگ کرد. ( از الاستیعاب ص 516 ). رجوع به امتاع الاسماع ص 148 و الاصابة جزء 5 ص 189 و العقد الفرید چ قاهره 1359هَ. ق. ج 3 ص 329 شود.
غزیة. [غ َ زی ی َ ] ( اِخ ) ( ابو... ) انصاری. وی صحابی است و پسرش غزیه از او روایت کند و از شامیان به شمار میرود. ( از تاج العروس ذیل غزا ). رجوع به ابوغزیه شود.
غزیة. [ غ ُ زَی ْ ی َ ] ( اِخ ) بنت حارث ، مادر قدامةبن مظعون و برادران او. ( از تاج العروس ذیل غزا ).
غزیة. [ غ ُ زَی ْ ی َ ] ( اِخ ) بنت دودان ، مکنی به ام شریک ، از بنی صعصعةبن عامر. همین زن بود که نفس خود را بر پیغامبر ( ص ) هبه کرد، و گویند اسم او غزیله بود. ( از تاج العروس ).
غزیة. [ غ َ زی ی َ ] (اِخ ) ابن جشم بن معاویه . یکی از اجداد جاهلی است ، از هوازن از عدنانیه . منازل پسران وی در سروات تهامه و نجد قرار دارد. دریدبن صمه از آنان است . (از اعلام زرکلی ج 2 ص 760).
غزیة. [ غ َ زی ی َ ] (اِخ ) ابن حارث اسلمی ، از صحابه است و در نسب وی اختلاف کرده اند. بعضی گفته اند انصاری مازنی است و بعضی برآنند که اسلمی است و گروهی او را خزاعی میدانند و شاید از خزاعه باشد. عبداﷲبن رافع مولی ام سلمه از او روایت کند. حدیثی که او از رسول خدا روایت کرده صحیح است و آن این است : «لاهجرة بعد الفتح انما هو الجهاد و النیة». (از الاستیعاب ص 516 و الاصابة جزء 5 ص 118 به اختصار).
غزیة. [ غ َ زی ی َ ] (اِخ ) ابن سواد. صاحب «الاصابة» (ج 5 ص 198) گوید: در حاشیه ٔ الاستیعاب در باب غزیه ، ترجمه ٔ غزیةبن سواد آمده است ولی این مقلوب است و این شخص سوادبن غزیه میباشد. رجوع به سواد شود.
و هل انا الاّ من غزیة ان غوت
غویت و ان ترشد غزیة ارشد.
(از تاج العروس ذیل غزا).
رجوع به غزیةبن جشم شود.
غزیة. [ غ ُ زَی ْ ی َ ] (اِخ ) (ابن ...) یکی از شعرای هذیل . (از تاج العروس ).
غزیة. [ غ ُ زَی ْ ی َ ] (اِخ ) جایی است نزدیک فید و با آن یک روز فاصله دارد، و در آنجا آبی هست که آن را غمر غزیة نامند. (از معجم البلدان ).
غزیة. [غ َ زی ی َ ] (اِخ ) (ابو...) انصاری . وی صحابی است و پسرش غزیه از او روایت کند و از شامیان به شمار میرود. (از تاج العروس ذیل غزا). رجوع به ابوغزیه شود.