کلمه جو
صفحه اصلی

غسالی

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به غساله : و اگر قوت هاضمه جگر ضعیف باشد اسهال غسالی بود یعنی همچون آبی بود که گوشت تازه در وی شسته باشند .
جمع غسبله

لغت نامه دهخدا

غسالی . [ غ َس ْ سا ] (حامص ) کار غسال . مرده شویی .


غسالی . [ غ ُ لا ] (ع ص ، اِ) ج ِ غسیلة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غسیلة. شود.


غسالی . [ غ ُ ] (ص نسبی ) منسوب به غسالة : و اگر قوت هاضمه ٔ جگرضعیف باشد اسهال غسالی بود؛ یعنی همچون آبی بود که گوشت تازه در وی شسته باشند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).


غسالی. [ غ ُ لا ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ غسیلة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به غسیلة. شود.

غسالی. [ غ ُ ] ( ص نسبی ) منسوب به غسالة : و اگر قوت هاضمه جگرضعیف باشد اسهال غسالی بود؛ یعنی همچون آبی بود که گوشت تازه در وی شسته باشند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

غسالی. [ غ َس ْ سا ] ( حامص ) کار غسال. مرده شویی.


کلمات دیگر: