( عربده جو ی ) ( صفت ) ۱ - بد خو تند خو . ۲ - بدمست ۳ - نعره زننده فریاد کننده . ۴ - بازیگر حقه باز .
عربده جوی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
عربده جوی. [ ع َ ب َ دَ / دِ ] ( نف مرکب ) کنایه از جنگجوی و جنگ آور باشد. ( آنندراج ). پرخاشجوی. ستیزه جوی و هنگامه جوی. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || کنایه از چاپلوس و فریب دهنده و کنایه از بازیگر و حقه باز هم هست. ( آنندراج ) :
هر آنکه بر رخ منظور ما نظردارد
بترک خویش بگوید که یار عربده جوست.
نخست در دل مردان هوشیار آید.
نیم شب دوش ببالین من آمد بنشست.
ساکن کوی بت عربده جوئی بودیم.
هر آنکه بر رخ منظور ما نظردارد
بترک خویش بگوید که یار عربده جوست.
سعدی.
ز چرخ عربده جویش خدنگ تیر جفانخست در دل مردان هوشیار آید.
سعدی.
نرگسش عربده جوی و لبش افسون کنان نیم شب دوش ببالین من آمد بنشست.
حافظ.
روزگاری من و دل ساکن کوئی بودیم ساکن کوی بت عربده جوئی بودیم.
وحشی.
کلمات دیگر: