کلمه جو
صفحه اصلی

طساس

لغت نامه دهخدا

طساس. [ طِ ] ( ع اِ ) ج ِ طَس و طَسّة و طِسّة و طَسْت.

طساس. [ طَس ْ سا ] ( ع ص ) تشتگر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سازنده تشت. رجوع به طس شود.

طساس. [ طَس ْ سا ] ( اِخ ) نسبتی است که به ابوالفضل بن زیاد البغدادی داده اند از آن جهت که تشتگر بود و معروف گردید به طساس بغدادی. ( سمعانی ).

طساس . [ طَس ْ سا ] (اِخ ) نسبتی است که به ابوالفضل بن زیاد البغدادی داده اند از آن جهت که تشتگر بود و معروف گردید به طساس بغدادی . (سمعانی ).


طساس . [ طَس ْ سا ] (ع ص ) تشتگر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سازنده ٔ تشت . رجوع به طس شود.


طساس . [ طِ ] (ع اِ) ج ِ طَس ّ و طَسّة و طِسّة و طَسْت .



کلمات دیگر: