کلمه جو
صفحه اصلی

منجمد شدن


مترادف منجمد شدن : یخ زدن، یخ بستن، فسردن

برابر پارسی : فسردن

فارسی به انگلیسی

congeal, freeze, glaciate, ice, curdle

congeal, curdle, freeze, glaciate, ice


فارسی به عربی

انجماد , ثلج

مترادف و متضاد

یخ زدن، یخ بستن


فسردن


۱. یخ زدن، یخ بستن
۲. فسردن


daze (فعل)
گیج کردن، خیره کردن، ژولیده کردن، منجمد شدن

freeze (فعل)
ثابت کردن، یخ بستن، فلج کردن، منجمد شدن، سرمازدن، برجای خشک شدن، بی اندازه سرد کردن، غیر قابل حرکت ساختن، سرمازده کردن

refrigerate (فعل)
خنک کردن، سرد کردن، خنک ساختن، منجمد شدن، خنک نگاهداشتن

ice (فعل)
منجمد کردن، یخ بستن، منجمد شدن، شکر پوش کردن

glaciate (فعل)
منجمد کردن، یخ بستن، منجمد شدن، یخ زدن، با برف یا یخ پوشاندن

واژه نامه بختیاریکا

سَرده کردن؛ ماسستِن؛ سره زِیدِن

پیشنهاد کاربران

شجیدن
خاک دریا شود بسوزد آب
بفسرد نار و برق بشجاید.
دقیقی


کلمات دیگر: