کلمه جو
صفحه اصلی

مامی

فرهنگ فارسی

( اسم ) مادر والده : چنانکه مادرم را مامی گویند .

لغت نامه دهخدا

مامی. ( اِ ) والده. مادر.ماما. ام : چنانکه مادر را مامی گویند مرا ولد و هرکه را به نام نغز گویند. ( معارف بهأولد، چ فروزانفر چ چاپخانه دولتی ص 45 ).

پیشنهاد کاربران

آسمان خوشبختی
والاترین والای من
مادرم بانوی زیبایی دلم
توای زیباترین فروغ ایزدی
توای یگانه ساحل دریا آرامش دل
شیرینی کرشمه بیان زندگی
تو ای پروبال پروازآوازه عشق
مهرجاویدمحبت قلبی سرخی عشق
طلعت فاخر عصمت، گوهر ناب عفت
می ستایم من توراتا کهکشانها
ای بهشت عشق مهرو جان


کلمات دیگر: