کلمه جو
صفحه اصلی

دیک

عربی به فارسی

خروس , پرنده نر(از جنس ماکيان) , کج نهادگي کلا ه , چخماق تفنگ , مثل خروس جنگيدن , گوش ها را تيز وراست کردن , کج نهادن , يک وري کردن , جوجه خروس , ادم ستيزه جو


فرهنگ فارسی

( اسم ) خروس خروه .
سرخس البلوط .

فرهنگ معین

[ ع . ] (اِ. ) خروس ، خروه .

لغت نامه دهخدا

دیک . (اِخ ) لقب هارون بن موسی محدث . (از منتهی الارب ).


دیک. ( اِ ) مؤلف در یادداشتی نوشته اند: بگمان من این کلمه در طوالش بمعنی سگ باشد چه گیل دیک و گیله دیک. سگ گل دیلمان و گلاسکانه کردستان است یعنی نسترن است و گیله و گیل ، گل است و لفظ sag انگلیسها نیز مؤید این حدس است. ( یادداشت مؤلف ).

دیک. ( اِ ) سرخس البلوط. علامة. علالة دروبطارس. غلالة. رجوع به دروبطارس و غلالة و مفردات ابن البیطار شود.

دیک. ( ع اِ ) خروس. خروز. خروه. خره. ( یادداشت مؤلف ). خروس. ج ، دیوک.و ادیاک و دیکة. و گاهی بر ماکیان هم اطلاق کنند. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). قلقشندی گوید دیک سالی یک تخم میگذارد و فرق آن با تخم مرغ آن است که تخم دیک از تخم مرغ کوچکتر و مدور و بدون تیزی در سر آن است. ( از صبح الاعشی ج 2 ص 70 ). || تندی پس گوش اسب. ( منتهی الارب ). خششاء الفرس. استخوان برآمده در پس گوش اسب و ابن خالویه آن را اعم از استخوان پشت گوش اسب و غیره دانسته است. ( از تاج العروس ). || دیک الجن ؛ جانوری است که در مرغزارها یافته شود. || دیک الکرم ؛ هدهد است. || مشفق و مهربان. ( منتهی الارب ). در لهجه مردم یمن مرد رؤف است. ( از تاج العروس ). || بهار. ( از منتهی الارب ). بهار در لهجه مردم یمن. و آن به اعتبار رنگهای مختلفی است که در بهار و خروس وجود دارد. ( از تاج العروس ). || دیگپایه. واحد و جمع در وی یکسان است. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ).

دیک. ( اِخ ) لقب هارون بن موسی محدث. ( از منتهی الارب ).

دیک. ( اِخ ) جورج فردریک متولد 1881م. طبیب امریکایی. وی با همکاری زوجه اش استرپتو کوگ مولد مخملک را جدا کرد و در 1924 م. سرومی برای این بیماری تهیه نمود و آزمون پوستی معروف به آزمون دیک را برای تشخیص استعداد ابتلا به مخملک ابداع نمود. ( دائرة المعارف فارسی ).

دیک . (اِ) سرخس البلوط. علامة. علالة دروبطارس . غلالة. رجوع به دروبطارس و غلالة و مفردات ابن البیطار شود.


دیک . (اِ) مؤلف در یادداشتی نوشته اند: بگمان من این کلمه در طوالش بمعنی سگ باشد چه گیل دیک و گیله دیک . سگ گل دیلمان و گلاسکانه ٔ کردستان است یعنی نسترن است و گیله و گیل ، گل است و لفظ sag انگلیسها نیز مؤید این حدس است . (یادداشت مؤلف ).


دیک . (اِخ ) جورج فردریک متولد 1881م . طبیب امریکایی . وی با همکاری زوجه اش استرپتو کوگ مولد مخملک را جدا کرد و در 1924 م . سرومی برای این بیماری تهیه نمود و آزمون پوستی معروف به آزمون دیک را برای تشخیص استعداد ابتلا به مخملک ابداع نمود. (دائرة المعارف فارسی ).


دیک . (ع اِ) خروس . خروز. خروه . خره . (یادداشت مؤلف ). خروس . ج ، دیوک .و ادیاک و دیکة. و گاهی بر ماکیان هم اطلاق کنند. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). قلقشندی گوید دیک سالی یک تخم میگذارد و فرق آن با تخم مرغ آن است که تخم دیک از تخم مرغ کوچکتر و مدور و بدون تیزی در سر آن است . (از صبح الاعشی ج 2 ص 70). || تندی پس گوش اسب . (منتهی الارب ). خششاء الفرس . استخوان برآمده در پس گوش اسب و ابن خالویه آن را اعم از استخوان پشت گوش اسب و غیره دانسته است . (از تاج العروس ). || دیک الجن ؛ جانوری است که در مرغزارها یافته شود. || دیک الکرم ؛ هدهد است . || مشفق و مهربان . (منتهی الارب ). در لهجه ٔ مردم یمن مرد رؤف است . (از تاج العروس ). || بهار. (از منتهی الارب ). بهار در لهجه ٔ مردم یمن . و آن به اعتبار رنگهای مختلفی است که در بهار و خروس وجود دارد. (از تاج العروس ). || دیگپایه . واحد و جمع در وی یکسان است . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).


فرهنگ عمید

خروس.

دانشنامه عمومی

دیک (فیلم). دیک (به انگلیسی: Dick) فیلمی است محصول سال ۱۹۹۹ و به کارگردانی اندرو فلمینگ است. در این فیلم بازیگرانی همچون کیرستن دانست، میشل ویلیامز، بروس مک کولوچ، دن هدایا، ویل فرل، سال روبینک، تری گار، دیو فولی، رایان رینولدز، هری شیرر، تد مک گینلی، جی. دی اسپاردین، جیم بریور ایفای نقش کرده اند.
۴ اوت ۱۹۹۹ (۱۹۹۹-08-۰۴)

گویش بختیاری

دوک.


واژه نامه بختیاریکا

دوک نخ ریسی

پیشنهاد کاربران

دیک ( لری ) = دوک ( فارسی )
ابزاری پشم ریسی

در زبان فارسی بیشتر به معنای خروس یا سوگند است؛
در زبان انگلیسی به معنای آلت مردانه میباشد.

دیک: در زبان ترکی یعنی قائم، راست


کلمات دیگر: