رامشگه. [ م ِ گ َه ْ ] ( اِ مرکب ) مخفف رامشگاه. انجمن و مجلس شادی وخوشی. بزم عیش و طرب :
بیاراست رامشگهی شاهوار
شد ایوان بکردار باغ بهار.
بیاید به رامشگه مرزبان.
حریفی نداری درین هر دو حرف.
بیاراست رامشگهی شاهوار
شد ایوان بکردار باغ بهار.
فردوسی.
بفرمود کان بندی میزبان بیاید به رامشگه مرزبان.
نظامی.
برامشگهت نیزبینم شگرف حریفی نداری درین هر دو حرف.
نظامی.
|| جای آسایش و فراغت. ( ناظم الاطباء ).