کلمه جو
صفحه اصلی

رامیثنه

لغت نامه دهخدا

( رامیثنة ) رامیثنة. [ ث َ ن َ ] ( اِخ ) رامیتن. رامیثن. نام قصبه ای از بخارا. رجوع به رامیتن و رامیثن در همین لغت نامه و احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 269 و 261 شود.

رامیثنة. [ ث َ ن َ ]( اِخ ) نام رودی بوده است در بخارا که از شهر می آمده و روستاها را سیراب میکرده است. رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 111 شود.

رامیثنة. [ ث َ ن َ ] (اِخ ) رامیتن . رامیثن . نام قصبه ای از بخارا. رجوع به رامیتن و رامیثن در همین لغت نامه و احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 269 و 261 شود.


رامیثنة. [ ث َ ن َ ](اِخ ) نام رودی بوده است در بخارا که از شهر می آمده و روستاها را سیراب میکرده است . رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 111 شود.



کلمات دیگر: