کلمه جو
صفحه اصلی

زبان سپید کردن

فرهنگ فارسی

کنایه از اظهار عجز و فروتنی کردن

لغت نامه دهخدا

زبان سپید کردن. [زَ س َ / س ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از اظهار عجز وفروتنی کردن. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) :
درکف اوصاف او لابه و زاری
نطق چو دندان سپید کرد زبان را.
شرف شفروه ( از آنندراج ).


کلمات دیگر: