کلمه جو
صفحه اصلی

ذوالرأی

لغت نامه دهخدا

ذوالرأی. [ ذُرْ رَءْی ْ ] ( اِخ ) لقب حباب بن المنذر الأنصاری از آنرو که بحضرت رسول ( ص ) اشاره کرد که بر سر آب بدر فرودآید و رسول اکرم در قبول رای او متردّدگونه بود در این حال جبرئیل نزول کرد و خبر داد که رأی رأی حباب است. ( از المرصع ).

ذوالرأی. [ ذُرْ رَءْی ْ ] ( اِخ ) لقب عباس بن عبدالمطلب عم رسول اکرم صلوات اﷲ علیه. از آنروی که آراءاو در امر قوم بیشتر صائب بوده است. ( از المرصع ).

ذوالرأی . [ ذُرْ رَءْی ْ ] (اِخ ) لقب عباس بن عبدالمطلب عم ّ رسول اکرم صلوات اﷲ علیه . از آنروی که آراءاو در امر قوم بیشتر صائب بوده است . (از المرصع).


ذوالرأی . [ ذُرْ رَءْی ْ ] (اِخ ) لقب حباب بن المنذر الأنصاری از آنرو که بحضرت رسول (ص ) اشاره کرد که بر سر آب بدر فرودآید و رسول اکرم در قبول رای او متردّدگونه بود در این حال جبرئیل نزول کرد و خبر داد که رأی رأی حباب است . (از المرصع).



کلمات دیگر: