کلمه جو
صفحه اصلی

صحراخرام

لغت نامه دهخدا

صحراخرام. [ ص َ خ ُ ] ( نف مرکب ) بناز رونده در صحرا. خرامنده در صحرا :
شتابنده را اسب صحراخرام
یرق داده زآن به که باشد جمام.
نظامی.
که رسمی بود کآن صحراخرامان
بصید آیند بر رسم غلامان.
نظامی.
مغرب گروهی است صحراخرام
مناسک رها کرده ناسک بنام.
نظامی.


کلمات دیگر: