زبان گشاده در سخن نوک تیز
زبان تیز
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
زبان تیز. [ زَ ] ( ص مرکب ) زبان گشاده در سخن. طلق اللسان. زبان آور. گویا. اَذلَق.( منتهی الارب ). بَلتَعی . ( منتهی الارب ) :
کندپایم در حضور اما زبان تیزم بمدح
تیزی شمشیر گویا برنتابد بیش از این.
گیاهش ز سوسن زبان تیزتر.
غمزه زبان تیزتر از خارها
جعد گره گیرتر از کارها.
کندپایم در حضور اما زبان تیزم بمدح
تیزی شمشیر گویا برنتابد بیش از این.
خاقانی.
درختش ز طوبی دل آویزترگیاهش ز سوسن زبان تیزتر.
نظامی.
|| نوک تیز : غمزه زبان تیزتر از خارها
جعد گره گیرتر از کارها.
نظامی.
کلمات دیگر: