صحرة. [ ص َ رَ ] (ع ص ) گویند: لقیته صحرة بحرة، بالفتح بلاتنوین ؛ یعنی دیدم او را گشاده بی حجاب و پرده و کذا صحرة بحرة بالتنوین . (منتهی الارب ). دیدم او را رویاروی . (مهذب الاسماء).
صحره
لغت نامه دهخدا
صحرة. [ ص ُ رَ ] (اِخ ) زمینی است غربی وادی صفراء. (منتهی الارب ).
( صحرة ) صحرة. [ ص َ رَ ] ( ع ص ) گویند: لقیته صحرة بحرة، بالفتح بلاتنوین ؛ یعنی دیدم او را گشاده بی حجاب و پرده و کذا صحرة بحرة بالتنوین. ( منتهی الارب ). دیدم او را رویاروی. ( مهذب الاسماء ).
صحرة. [ ص ُ رَ ] ( ع اِ ) زمین هموار نرم میان سنگستان. ج ، صُحَر. ( منتهی الارب ). صحراء. ( مهذب الاسماء ). || سرخی سپیدی آمیخته. ( منتهی الارب ). || تیرگی با سرخی کمی به سپیدی آمیخته. ( منتهی الارب ).
صحرة. [ ص ُ رَ ] ( اِخ ) زمینی است غربی وادی صفراء. ( منتهی الارب ).
صحرة. [ ص ُ رَ ] ( ع اِ ) زمین هموار نرم میان سنگستان. ج ، صُحَر. ( منتهی الارب ). صحراء. ( مهذب الاسماء ). || سرخی سپیدی آمیخته. ( منتهی الارب ). || تیرگی با سرخی کمی به سپیدی آمیخته. ( منتهی الارب ).
صحرة. [ ص ُ رَ ] ( اِخ ) زمینی است غربی وادی صفراء. ( منتهی الارب ).
صحرة. [ ص ُ رَ ] (ع اِ) زمین هموار نرم میان سنگستان . ج ، صُحَر. (منتهی الارب ). صحراء. (مهذب الاسماء). || سرخی سپیدی آمیخته . (منتهی الارب ). || تیرگی با سرخی کمی به سپیدی آمیخته . (منتهی الارب ).
کلمات دیگر: