( مصدر ) برانگیختن اسب و مانند آن .
ران افشردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ران افشردن. [ اَ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه ازتیز کردن و برانگیختن چیزی عموماً و اسب خصوصاً. ( برهان ) ( آنندراج ). انگیختن و تحریک کردن و مهمیز زدن اسب را برای حرکت. ( ناظم الاطباء ). رکاب کشیدن. فشردن زانوان بزور بر پهلوی اسب تند رفتن را :
بگفت و بیفشرد بر اسب ران
بمیدان درآمد چو شیر ژیان.
برآشفت و آهنگ آویز کرد.
بگردن برآورد گرز گران.
بیفشرد ران پیش او شد بجنگ.
بگفت و بیفشرد بر اسب ران
بمیدان درآمد چو شیر ژیان.
فردوسی.
بیفشرد ران رخش را تیز کردبرآشفت و آهنگ آویز کرد.
فردوسی.
برانگیخت [ پیران ] اسب و بیفشرد ران بگردن برآورد گرز گران.
فردوسی.
برآشفت برسان جنگی پلنگ بیفشرد ران پیش او شد بجنگ.
فردوسی.
و رجوع به ران فشردن شود.کلمات دیگر: