پر گوی بی محل حراف و پر گو
زبان فروش
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
زبان فروش. [ زَ ف ُ ] ( نف مرکب ) پرگوی بی محل. ( آنندراج ). پرگوی بمعنی بسیارگوی. ( غیاث اللغات ). حراف و پرگو. ( ناظم الاطباء ). پرگو و خودستا و وعده بی وفا کننده. ( فرهنگ نظام ) :
سود دو جهان سخن نیوشان دارند
هرجاست زیان زبان فروشان دارند.
آن طی لسان که معجزش می خوانند
ما تجربه کردیم خموشان دارند.
سود دو جهان سخن نیوشان دارند
هرجاست زیان زبان فروشان دارند.
آن طی لسان که معجزش می خوانند
ما تجربه کردیم خموشان دارند.
جلالای طباطبا ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: