کلمه جو
صفحه اصلی

زبانیان

لغت نامه دهخدا

زبانیان. [ زُ ن َ ] ( ع اِ ) تثنیه زبانی در حالت رفع. رجوع به زبانی و زبانیا ( ...العقرب ) و زبانیات شود.

زبانیان. [ زَ ] ( اِ ) ج ِ زَبانی. ( ناظم الاطباء ). فارسیان زبانی را بطور فارسی به الف و نون جمع کرده زبانیان گویند چنانچه حور را که جمع حوراء است بمعنی مفرد استعمال کنند و به الف و نون جمع کرده حوران گویند. ( آنندراج ). مردمان سرکش. ( غیاث اللغات ). || دربانان دوزخ. ( غیاث اللغات ). رجوع به آنندراج و انجمن آرا و «زَبانی » شود.

زبانیان . [ زَ ] (اِ) ج ِ زَبانی . (ناظم الاطباء). فارسیان زبانی را بطور فارسی به الف و نون جمع کرده زبانیان گویند چنانچه حور را که جمع حوراء است بمعنی مفرد استعمال کنند و به الف و نون جمع کرده حوران گویند. (آنندراج ). مردمان سرکش . (غیاث اللغات ). || دربانان دوزخ . (غیاث اللغات ). رجوع به آنندراج و انجمن آرا و «زَبانی » شود.


زبانیان . [ زُ ن َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ زبانی در حالت رفع. رجوع به زبانی و زبانیا (...العقرب ) و زبانیات شود.



کلمات دیگر: