کلمه جو
صفحه اصلی

مصمت


مترادف مصمت : بی صدا، صامت، هم خوان، خاموش، صامت

متضاد مصمت : مصوت، واکه

فارسی به انگلیسی

dumb, mute, consonant

consonant


مترادف و متضاد

بی‌صدا، صامت، هم‌خوان ≠ مصوت، واکه


خاموش، صامت


۱. بیصدا، صامت، همخوان
۲. خاموش، صامت ≠ مصوت، واکه


فرهنگ فارسی

خاموش کرده شده، اموش، ساکت
( اسم ) ساکت خاموش
الف مصمت هزار کامل و تمام

فرهنگ معین

(مُ مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - چیزی که داخلش پر باشد. ۲ - زخمی که از اندرون پر شده و دو لب آن به هم آمده باشد. ۳ - دربسته . ۴ - دیوار بی درز. ۵ - اسبی که رنگ های پوستش با هم مخلوط نباشد. ۶ - جامد از ابریشم خالص و کمرنگ .
(مُ مِ ) [ ع . ] (اِفا. ) خاموش ، ساکت .

(مُ مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - چیزی که داخلش پر باشد. 2 - زخمی که از اندرون پر شده و دو لب آن به هم آمده باشد. 3 - دربسته . 4 - دیوار بی درز. 5 - اسبی که رنگ های پوستش با هم مخلوط نباشد. 6 - جامد از ابریشم خالص و کمرنگ .


(مُ مِ) [ ع . ] (اِفا.) خاموش ، ساکت .


لغت نامه دهخدا

مصمت . [ م ُ ص َم ْ م َ ] (ع ص ) الف مصمت ؛ هزار کامل و تمام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مُصْمَت . (منتهی الارب ). رجوع به مصمت شود. || خاموش . (ناظم الاطباء). ساکت . || خاموش کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ).


مصمت. [ م ُ م َ ] ( ع ص ) رُست. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). چیزی که میان خالی نباشد. ضد مجوف. ( ناظم الاطباء ). توپر. ( یادداشت مؤلف ). آگنده. هرچیز که متخلخل نبود. مصمد. مقابل خالی. خلاف کاواک. ( یادداشت مؤلف ). آگنده میان. خلاف مجوف. ( غیاث ). || دربسته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): باب مصمت ؛ در بسته و مبهم و مشتبه. || قفل مصمت ؛ قفل مبهم و بسته. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || دیوار بی درز. || الف مصمت ؛ هزار کامل. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). هزاری تمام. ( مهذب الاسماء ). مصمَّت. ( منتهی الارب ). || ثوب مصمت ؛ جامه یک رنگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( صراح اللغة ). || جامه که همه آن ابریشم باشد و پنبه و چیزی دیگر در آن آمیخته نباشد. در حدیث است که : نهی النبی ( ص ) عن الثوب المصمت. ( از ناظم الاطباء ). جامه ابریشمین یک رنگ سفید. جامه یک رنگ از ابریشم سفید. ( یادداشت مؤلف ). مقابل وشی و دیبای رنگین :
تا کوه چو مصمت بود اندر مه آذر
تا دشت چو وشی بود اندرمه آزار.
فرخی.
تا پرنیان سبز برون کرد بوستان
با مصمت سپید همی گردد آسمان.
فرخی.
تا به دی ماه بود کوه به رنگ مصمت
تا به نوروز شود دشت به رنگ دیباه.
فرخی.
|| اسب یکرنگ. ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( غیاث ) ( صراح اللغة ). اسبی که هیچ نشان ندارد. ( مهذب الاسماء ). || زخم مندمل شده ، یعنی زخمی که از اندرون پر شده و دو لب آن به هم آمده باشد. ( از غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

مصمت. [ م ُ م ِ ] ( ع ص ) مرد بیمار خاموش. ( ناظم الاطباء ). || ( اصطلاح عروض ) شعری یا بیتی را گویند که در عروض آن ( یعنی در جزء اخیر مصراع اول آن ) قافیه نباشد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).

مصمت. [ م ُ ص َم ْ م َ ] ( ع ص ) الف مصمت ؛ هزار کامل و تمام. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مُصْمَت. ( منتهی الارب ). رجوع به مصمت شود. || خاموش. ( ناظم الاطباء ). ساکت. || خاموش کرده شده . ( غیاث ) ( آنندراج ).

مصمت . [ م ُ م َ ] (ع ص ) رُست . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چیزی که میان خالی نباشد. ضد مجوف . (ناظم الاطباء). توپر. (یادداشت مؤلف ). آگنده . هرچیز که متخلخل نبود. مصمد. مقابل خالی . خلاف کاواک . (یادداشت مؤلف ). آگنده میان . خلاف مجوف . (غیاث ). || دربسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ): باب مصمت ؛ در بسته و مبهم و مشتبه . || قفل مصمت ؛ قفل مبهم و بسته . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || دیوار بی درز. || الف مصمت ؛ هزار کامل . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). هزاری تمام . (مهذب الاسماء). مصمَّت . (منتهی الارب ). || ثوب مصمت ؛ جامه ٔ یک رنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (صراح اللغة). || جامه که همه ٔ آن ابریشم باشد و پنبه و چیزی دیگر در آن آمیخته نباشد. در حدیث است که : نهی النبی (ص ) عن الثوب المصمت . (از ناظم الاطباء). جامه ٔ ابریشمین یک رنگ سفید. جامه ٔ یک رنگ از ابریشم سفید. (یادداشت مؤلف ). مقابل وشی و دیبای رنگین :
تا کوه چو مصمت بود اندر مه آذر
تا دشت چو وشی بود اندرمه آزار.

فرخی .


تا پرنیان سبز برون کرد بوستان
با مصمت سپید همی گردد آسمان .

فرخی .


تا به دی ماه بود کوه به رنگ مصمت
تا به نوروز شود دشت به رنگ دیباه .

فرخی .


|| اسب یکرنگ . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (غیاث ) (صراح اللغة). اسبی که هیچ نشان ندارد. (مهذب الاسماء). || زخم مندمل شده ، یعنی زخمی که از اندرون پر شده و دو لب آن به هم آمده باشد. (از غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).

مصمت . [ م ُ م ِ ] (ع ص ) مرد بیمار خاموش . (ناظم الاطباء). || (اصطلاح عروض ) شعری یا بیتی را گویند که در عروض آن (یعنی در جزء اخیر مصراع اول آن ) قافیه نباشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).


فرهنگ عمید

آنچه میانش پر باشد.


بی‌صدا؛ صامت؛ همخوان.


آنچه میانش پر باشد.
بی صدا، صامت، همخوان.


کلمات دیگر: