مترادف مشک فشان : خوشبو، عطرآگین، عطرآمیز، معطر، مشکبار، مشک آگین، مشک ریز، مشک آمیز، مشک افشان
مشک فشان
مترادف مشک فشان : خوشبو، عطرآگین، عطرآمیز، معطر، مشکبار، مشک آگین، مشک ریز، مشک آمیز، مشک افشان
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - آنچه که مشک افشاند ۲- معطر : نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد . ( حافظ ) یا مشک فشان از فقاع . شخصی است که در وقت سخن گفتن بوی خوش از دهانش بر آید .
لغت نامه دهخدا
مشک فشان. [ م ُ / م ُ ف َ ] ( نف مرکب ) آنکه مشک می افشاند و پراکنده می کند. ( ناظم الاطباء ). فشاننده مشک و عطرآگین سازنده. خوشبوی. معطر :
در مجلس عشرت ز لطیفی و ظریفی
خورشید شکرپاش و مه مشک فشان اوست.
گاه کافور و گاه مشک فشان.
در بر افکنده زلف مشک فشان.
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد.
- || کسی که خلق خوش داشته باشد. ( انجمن آراپیرایش دوم ). رجوع به ترکیب «مشک فروش از قفا» شود.
|| مشک نقاب. از اسماءمعشوق است. ( آنندراج ). و رجوع به مشک نقاب شود.
در مجلس عشرت ز لطیفی و ظریفی
خورشید شکرپاش و مه مشک فشان اوست.
سنائی ( دیوان چ مدرس رضوی ص 771 ).
مشک بید از درخت عود نشان گاه کافور و گاه مشک فشان.
نظامی.
آمد آن ماه آفتاب نشان در بر افکنده زلف مشک فشان.
نظامی.
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شدعالم پیر دگرباره جوان خواهد شد.
حافظ.
- مشک فشان از فقاع ؛ کنایه از شخصی است که در وقت حرف زدن بوی خوش از دهانش برآید. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ). شخصی که در حرف زدن بوی خوش از دهانش آید . ( انجمن آرا پیرایش دوم ).- || کسی که خلق خوش داشته باشد. ( انجمن آراپیرایش دوم ). رجوع به ترکیب «مشک فروش از قفا» شود.
|| مشک نقاب. از اسماءمعشوق است. ( آنندراج ). و رجوع به مشک نقاب شود.
فرهنگ عمید
= مشکبار: نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد / عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد (حافظ: ۳۳۶ ).
کلمات دیگر: