کلمه جو
صفحه اصلی

انصراف دادن


برابر پارسی : چشم پوشی کردن، کناره گیری کردن

فرهنگ فارسی ساره

کناره گیری کردن، کناره گیری کرد


پیشنهاد کاربران

زه زدن

انصراف وترک گفتن و گریختن از سنگینی کاری که قبلاً آن را به چیزی نمی شمرد و مدعی توانستن آن بود. از میدان بدر رفتن. از دعوی خود بازآمدن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . از میدان دررفتن. از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) . رجوع به ماده ٔ بعد شود.


کلمات دیگر: