اجهاد , مقص
درد سخت
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
خوی، تقلا، کوشش، کشش، اصل، خیل، نژاد، اسیب، زور، درد سخت، کشیدگی عضله، صفت موروثی، خصوصیت نژادی، در رفتگی یا ضرب عضو یا استخوان
تسلط، گیر، چنگ، شکایت، گله، درد سخت، تشنج موضعی
درد، درد سخت، اضطراب سخت و ناگهانی، سوزش ناگهانی، حمله سخت
کلمات دیگر: