اذهب , علاقة موقتة
روانه ساختن
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
کار کردن، راه رفتن، شدن، روی دادن، رفتن، گذشتن، سیر کردن، پا زدن، راهی شدن، تمام شدن، در صدد بودن، روانه ساختن، گشتن، رهسپار شدن، رواج داشتن، بران بودن
انداختن، افکندن، بیرون دادن، پراندن، پرت کردن، روانه ساختن
فرهنگ فارسی
روانه کردن
لغت نامه دهخدا
روانه ساختن. [ رَ ن َ / ن ِ ت َ] ( مص مرکب ) روانه کردن. رجوع به روانه کردن شود.
پیشنهاد کاربران
گسیل
کلمات دیگر: