روا دانستن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
اسمح له
مترادف و متضاد
پذیرفتن، پسندیدن، اعطاء کردن، اجازه دادن، رخصت دادن، تصویب کردن، روا دانستن، ترخیص کردن
فرهنگ فارسی
روا دیدن روا داشتن
لغت نامه دهخدا
روا دانستن. [ رَ ن ِ ت َ ] ( مص مرکب ) روا دیدن. روا داشتن. روا شمردن. رجوع به روا و ترکیبات مذکور شود.
کلمات دیگر: