جوش و خروش
فارسی به انگلیسی
effervescence, excitement, ferment, fermentation, fever, flurry, flutter, furor, fuss, heat, intensity, pandemonium, sensation, sparkle
فارسی به عربی
رغوة , عاصفة
مترادف و متضاد
کف، حباب، سرجوش، جوش وخروش، حباب های ریز
تندی، هیجان، جوش وخروش، تندباد، توفان
فرهنگ فارسی
داد و فریاد و هیاهو برای پیشرفت امری .
لغت نامه دهخدا
جوش و خروش. [ ش ُ خ ُ ] ( ترکیب عطفی ، اِمرکب ) داد و فریاد و هیاهو برای پیشرفت امری. || غلیان و صدایی که از آن برخیزد :
خمها همه در جوش و خروشند ز مستی
وآن می که در آنجاست حقیقت نه مجاز است.
خمها همه در جوش و خروشند ز مستی
وآن می که در آنجاست حقیقت نه مجاز است.
حافظ.
پیشنهاد کاربران
همهمه
ولوله
کلمات دیگر: