روح بخشیدن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
ابهج , نشط
مترادف و متضاد
جان دادن، روح دادن، زندگی بخشیدن، نیرو دادن، روح بخشیدن، حیات بخشیدن
قوت دادن، روح بخشیدن، تقویت شدن، پر زور کردن
جان دادن به، روح بخشیدن، زنده شدن، تسریع شدن، تخمیر کردن، زنده کردن
نشاط دادن، روح بخشیدن، شادمان کردن، خوشی دادن
فرهنگ فارسی
زنده کردن روح دادن
لغت نامه دهخدا
روح بخشیدن. [ ب َ دَ ]( مص مرکب ) زنده کردن. روح دادن. رجوع به روح شود.
کلمات دیگر: