درجه بندی کردن
فارسی به انگلیسی
to grade, to classify, to rate
class, grade, graduate, scale
فارسی به عربی
درجة
مترادف و متضاد
جور کردن، طبقه بندی کردن، دسته بندی کردن، هموار کردن، تسطیح کردن، درجه بندی کردن، نمره دادن، اصلاح نژاد کردن، شیب منظم دادن، با هم امیختن
درجه بندی کردن، فارغ التحصیل شدن، به تدریج تغییر یافتن
به تدریج با رنگ دیگر آمیختن، درجه بندی کردن، تدریجا عمل کردن یا شدن
کلمات دیگر: