رهایی دادن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
انقاذ , خلص
مترادف و متضاد
رهایی دادن، خلاص کردن، نجات دادن، رهانیدن
از گرو در اوردن، رهایی دادن، باز خریدن
فرهنگ فارسی
آزادی دادن و خلاص کردن و نجات دادن .
لغت نامه دهخدا
رهایی دادن. [ رَ دَ ] ( مص مرکب ) آزادی دادن. خلاص کردن. نجات دادن. ( ناظم الاطباء ) :
مگر کم رهایی دهد دادگر
ز سودابه و گفتگوی پدر.
گر مرا زین روز غم روزی رهایی می دهد.
دادم ز چنان غمی رهایی.
به ْ زانکه دروغت دهد از بند رهایی.
ترا با حق آن آشنایی دهد
که از دست خویشت رهایی دهد.
بسته با چندین گره برخویش عقرب نیش را.
مگر کم رهایی دهد دادگر
ز سودابه و گفتگوی پدر.
فردوسی.
جان خاقانی به رشوت می دهم ایام راگر مرا زین روز غم روزی رهایی می دهد.
خاقانی.
هم فضل و عنایت خدایی دادم ز چنان غمی رهایی.
نظامی.
گر راست سخن گویی و در بند بمانی به ْ زانکه دروغت دهد از بند رهایی.
سعدی ( گلستان ).
محال عقل است... که ترا فضل و بلاغت امروز از چنگ من رهایی دهد. ( گلستان ).ترا با حق آن آشنایی دهد
که از دست خویشت رهایی دهد.
سعدی ( بوستان ).
از بدی نتوان رهایی داد ظلم اندیش رابسته با چندین گره برخویش عقرب نیش را.
کاظمای تبریزی ( از آنندراج ).
پیشنهاد کاربران
رهایی دادن: نجات بخشیدن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۴۳ ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۴۳ ) .
کلمات دیگر: