پوزخند زدن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
احتقر , تکشیرة
مترادف و متضاد
خندیدن، پوزخند زدن، ترتر خندیدن
استهزاء کردن، پوزخند زدن، باتمسخر بیان کردن
پوزخند زدن
پوزخند زدن، لبخند مغرورانه زدن
پوزخند زدن، نیشخند زدن، با صدا خندیدن
پوزخند زدن، بیجا خندیدن، سفیهانه خندیدن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) تبسم کردن بر سبیل انکار تحقیر یا استهزا.
لغت نامه دهخدا
پوزخند زدن. [ خ َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) خندیدن یا تبسم کردن بر سبیل استهزاء و تمسخر یا انکار.
پیشنهاد کاربران
مسخره کردن
پوزخند زدن:نیشخند زدن، لبخند مغرورانه زدن
( ( "کلید گرفتم امروز نشان گرانیت بدهم. "پوزخند زد . "سر یک هفته خانه ی نازنین را کوبیده وشش ماه نشده برج ستون یونانی بالا برده . خدا می داند این دفعه با نمای گرانیت چه رنگی. ". ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 10 . ) )
( ( "کلید گرفتم امروز نشان گرانیت بدهم. "پوزخند زد . "سر یک هفته خانه ی نازنین را کوبیده وشش ماه نشده برج ستون یونانی بالا برده . خدا می داند این دفعه با نمای گرانیت چه رنگی. ". ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 10 . ) )
کلمات دیگر: