کلمه جو
صفحه اصلی

رها ساختن

فارسی به عربی

انغمس

مترادف و متضاد

indulge (فعل)
شوخی کردن، رها ساختن، مخالفت نکردن، مخالف نبودن، افراط کردن، نرنجاندن، زیاده روی کردن، دل کسی را بدست اوردن

redd (فعل)
درست کردن، مرتب کردن، رها ساختن

پیشنهاد کاربران

از دست انداختن: رها ساختن.
( ( مثلاً چون کوزه فقاع که تا پر باشد، بر لب و دهان او بوسه های خوش زنند، و چون تهی گشت از دست بیاندازند. ) )
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۱۱۴ ) .


کلمات دیگر: