مرافق
پهلو نشین
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
معاشر، مصاحب، همراه همدم، پهلو نشین، هم نشین
فرهنگ فارسی
( صفت ) مصاحب همنشین یار همدم : آیینه دار روی تو شرم و حیا بس است پهلو نشین سر و تو بند قبا بس است . ( صائب )
لغت نامه دهخدا
پهلونشین. [ پ َ ن ِ ] ( نف مرکب ) مصاحب و مقرب. ( آنندراج ). یار. همدم :
آیینه دار روی تو شرم و حیا بسست
پهلونشین سرو تو بند قبا بسست.
آیینه دار روی تو شرم و حیا بسست
پهلونشین سرو تو بند قبا بسست.
صائب.
فرهنگ عمید
هم نشین، همدم.
کلمات دیگر: