لف و نشر
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
۱- ( مصدر ) در نوردیدن چیزی را پیچیدن لوله کردن : مقابل نشر . ۲- ( اسم ) نورد طی . یا در لف چیزی . در طی آن لای آن جوف آن : در لف پاکت . یا لف و نشر . آوردن چند کلمه دریک جا( لف ) و سپس آوردن چند کلم. دیگر که مربوط و متعلق به چند کلم. اول باشند ( نشر ) و آن بر دوقسم است : یا لف و نشر مرتب . شاعر گوید : لف ونشر مرتب آنرا دان که دو لفظ آورند و دو معنی : لفظ اول بمعنی اول لفظ ثانی بمعنی ثانی . ( نصاب ) مثال : از عفو و خشم تو دو نمونه است روز وشب وز مهر و کین تو دو نمونه است شهد وسم . ( مسعود سعد .۳۴۱ ) یا لف و نشر مشوش . شاعر گوید : لف و نشر مشوش آنرا دان که دو لفظ آورند و دو معنی : لفظ ثانی بمعنی اول لفظ اول بمعنی ثانی . ( نصاب ) و این نیز بر دوقسم است : الف - بعکس ترتیب لف است مانند : چون ز گهر سخن رود در شرف و جلال و کین چون اسد و اثیر و خور نوری و ناری و نری . ( خاقانی لغ. ) ب - آنکه مختلط و درهم باشد مثلا: در باغ شد از قد و رخ و زلف توبی آب گلبرگ طری سرو سهی سنبل سیراب . ( لغ. )
پراکنده کردن
پراکنده کردن
لغت نامه دهخدا
لف و نشر. [ ل َف ْ ف ُ ن َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) (از: لف ، پیچیدن + نشر، پراکنده کردن ) (اصطلاح بدیع) در اصطلاح بدیع، ذکر چند چیزاست در محل واحد و این لف است و بعد آوردن چند چیز دیگر که منطبق آن است بلاتعیین و این را نشر گویند. این صنعت چنان است که نخست چند چیز را ذکر کنند و بعداز آن معانی متعلقه به هر یک را مذکور سازند بدون تعیین از روی اعتماد به فهم سامع، و آن بر دو قسم است : مرتب و غیرمرتب که مشوش نیز نامند. مرتب آن است که نشر بر ترتیب لف باشد، چنانکه ابونصر فراهی گوید:
لف و نشر مرتب آن را دان
که دو لفظ آورند و دو معنی
لفظ اول به معنی اول
لفظ ثانی به معنی ثانی .
مثال :
فعل المدام و لونها و مذاقها
فی مقلتیه و وجنتیه و ریقه .
فروشد به ماهی و برشد به ماه
بن نیزه و قبه ٔبارگاه .
به روز نبرد آن یل ارجمند
به شمشیر و خنجر به گرز و کمند
برید و درید و شکست و ببست
یلان را سر و سینه و پا و دست .
مصراع دوم لف است و چهارم نشر است ومصراع سوم نشر دوم است و لف چهارم .
بسوزد بدوزددل و دست دانا
به بی خیر خارش به بی نور نارش .
(مصراع اول لف و نشر مرتب و مصراع دوم لف و نشر مشوش یا نامرتب است ).
گفتم چو رشوه بودو ریا مال و زهدشان
ای کردگار باز به چه مبتلی شدم .
جان و دل ولی ّ و عدوی تو روز و شب
از وعده و وعید تو پر نور و نار باد.
دست با رحم و تیغ بی رحمش
گه زرافشان و گه سرافشان باد.
از عفو و خشم تو دو نمونه ست روز و شب
وز مهر و کین تو دو نمونه ست شهد و سم .
آن روشن و تیره عارض و زلفش
چون روی پری است و رای اهریمن .
نور و ظلمت بود به عفو و به خشم
آب و آتش بود به مهر وبه کین .
آری به قوت و مدد و تربیت شود
باران و برگ و گل ، گهر و اطلس و عسل .
دوم آن است که نشر بر ترتیب لف نباشد، چنانکه ابونصر فراهی گوید:
لف و نشر مشوش آن را دان
که دو لفظ آورند و دو معنی
لفظ ثانی به معنی اول
لفظ اول به معنی ثانی .
و آن بر دو قسم است : یا بعکس ترتیب لف است چون :
خاک پنداری به ماء و مشتری آبستن است
مرغ پنداری که هست اندر گلستان شیرخوار
این یکی گویا چرا شد نارسیده چون مسیح
وآن دگر بی شوی چون مریم چرا برداشت بار.
چون ز گهر سخن رود وز شرف و جلال و کین
چون اسد و اثیر و خور نوری و ناری و نری .
و یا آنکه مختلط و درهم است چنانکه در این بیت :
در باغ شد از قد و رخ و زلف تو بی آب
گلبرگ تری ، سرو سهی سنبل سیراب .
و گاهی لفظ لقب مجمل شود، چنانکه در آیه ٔ شریفه ٔ: و قالوا کونوا هوداً اءَو نصاری . (قرآن 135/2). ضمیر قالوا راجع است به یهود و نصاری ؛ ای قال الیهود للیهود کونوا هوداً و قال النصاری للنصاری کونوا نصاری . و چنانکه در شعر حکیم سنائی :
زاده از یکدگر به علم و به دم
آدم از احمد احمد از آدم .
جرجانی در تعریفات گوید: هو ان تلف شیئین ثم تاتی بتفسیر هما جملةثقة بان السامع یرد الی کل واحد منهما ماله کقوله تعالی : و من رحمته جعل لکم اللیل و النهار لتسکنوا فیه و لتبتغوا من فضله . (قرآن 73/28). و من النظم قول الشاعر:
الست انت الذی من ورد لعمته
و ورد حشمته اجنی و اغترف
و قدیسمی الترتیب ایضاً. (تعریفات ).
صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد:
عند اهل البدیع هو من المحسنات المعنویة. و هو ان یذکر شیئان او اشیاء اما تفصیلاً بالنص ّ علی کل واحد او اجمالاً بان یؤتی بلفظ یشتمل علی متعدّد ثم یذکر اشیاء علی عدد ذلک کل ّ واحدیرجع الی واحد من المتقدّم و لاینص ّ، علی ذلک الرجوع . بل یفوّض الی عقل السامع ردّ کل واحد الی مایلیق به ، و ذکر الاشیاء الاولی تفصیلاً او اجمالاً یسمی ، باللف بالفتح ، و ذکر الاشیاء الثانیة الراجعة الی الاولی یسمی بالنشر و التفصیلی ضربان لان ّ النشر اما علی ترتیب اللف بان یکون الاوّل من النشر للاوّل من اللف ّ و الثانی للثانی . وهکذا علی الترتیب کقوله تعالی : و من رحمته جعل لکم اللیل و النهار لتسکنوا فیه و لتبتغوه من فضله . (قرآن 73/28). ذکر اللیل و النهار علی التفصیل . ثم ذکرما للیل و هو السکون فیه و ما للنهار و هوالابتغاء من فضل اﷲ تعالی علی الترتیب ، و اما علی غیرترتیب اللف و هو ضربان لانه اما ان یکون الاول من النشر للاخر من اللف ، و الثانی لماقبله . و هکذا علی الترتیب و لیسم معکوس الترتیب . کقوله تعالی : حتی یقول الرّسول و الذین آمنوا معه . متی نصراﷲ اءَلا اًِن ّ نصراﷲ قریب . (قرآن 214/2). قالوا متی نصراﷲ قول الذین آمنوا و الا ان نصراﷲ قریب قول الرّسول ، او لایکون کذلک و لیسم مختلط الترتیب کقولک هو الشمس و اسد و بحر جوداً و بهاءّ و شجاعةً و الاجمالی کقوله تعالی : و قالوا لن یدخل اًِلاّ من کان هوداً او نصاری (قرآن 111/2)؛ ای وقالت الیهود لن یدخل الجنة الاّ من کان هوداً و قالت النصاری لن یدخل الجّنة الامن من کان نصاری . فلف ّ بین القولین لثبوت العناد بین الیهود و النصاری فلایمکن ان یقول احد الفریقین بدخول الفریق الاخر الجنةفوثق بالعقل فی انه یرد کل قول الی فریقه لامن اللبس و قائل ذلک یهود المدینة و نصاری نجران و اندفع بهذا ما قیل لماکان اللف بطریق الجمع کان المناسب ان یکون النشر کذلک لان ردّ السامع مقول کل فریق الی صاحبه فیما اذا کان الامران مقولین فلکمة اولا یفید مقولیة احد الامرین و وجه الدّفع ان ّ مقول المجموع لم یکن دخول الفریقین بل دخول احدهما کما عرفت و هذا الضرب لایتصور فیه الترتیب و عدمه . قیل قد یکون الاجمال فی النشرلافی اللف ّ بان یؤتی بمتعدد ثم بلفظ یشتمل علی متعدّد یصلح لهما کقوله تعالی : حتی یتبین لکم الخیط الأَبیض من الأَسود من الفجر (قرآن 187/2) علی قول ابی عبیدة ان ّ الخیط الاسود ارید به الفجر الکاذب لا اللیل وقال الزّمخشری قوله تعالی : و من آیاته منامکم باللیل و النهار و ابتغاؤکم من فضله (قرآن 23/30) من باب اللف و تقدیره و من آیاته منامکم و ابتغاؤکم من فضله باللیل و النهار الا انه فصل بین منامکم و ابتغاؤکم باللیل و النهار لانهما زمانان و الزّمان و الواقعفیه کشی ٔ واحد مع اقامة اللف علی الاتحاد. وههنا نوع آخر من اللف لطیف المسلک بالنسبة الی النوع الاوّل . و هو ان یذکر متعدّد علی التفصیل ثم یذکر مالکل و یؤتی بعده بذکر ذلک المتعدد علی الاجمال ملفوظاً او مقدراً فیقع النشر بین لفین احدهما مفصل و الآخر مجمل و هذا معنی لطف مسلکه . و ذلک کما تقول ضربت زیداً و اعطیت عمرواً و خرجت من بلد کذا و للتأدیب و الاکرام و مخافة الشر فعلت ذلک هکذا یستفاد من الاتقان و المطول و حواشیه .
لف و نشر مرتب آن را دان
که دو لفظ آورند و دو معنی
لفظ اول به معنی اول
لفظ ثانی به معنی ثانی .
مثال :
فعل المدام و لونها و مذاقها
فی مقلتیه و وجنتیه و ریقه .
ابن حیوس .
فروشد به ماهی و برشد به ماه
بن نیزه و قبه ٔبارگاه .
فردوسی .
به روز نبرد آن یل ارجمند
به شمشیر و خنجر به گرز و کمند
برید و درید و شکست و ببست
یلان را سر و سینه و پا و دست .
فردوسی .
مصراع دوم لف است و چهارم نشر است ومصراع سوم نشر دوم است و لف چهارم .
بسوزد بدوزددل و دست دانا
به بی خیر خارش به بی نور نارش .
ناصرخسرو.
(مصراع اول لف و نشر مرتب و مصراع دوم لف و نشر مشوش یا نامرتب است ).
گفتم چو رشوه بودو ریا مال و زهدشان
ای کردگار باز به چه مبتلی شدم .
ناصرخسرو.
جان و دل ولی ّ و عدوی تو روز و شب
از وعده و وعید تو پر نور و نار باد.
مسعودسعد.
دست با رحم و تیغ بی رحمش
گه زرافشان و گه سرافشان باد.
مسعودسعد.
از عفو و خشم تو دو نمونه ست روز و شب
وز مهر و کین تو دو نمونه ست شهد و سم .
مسعودسعد.
آن روشن و تیره عارض و زلفش
چون روی پری است و رای اهریمن .
مسعودسعد.
نور و ظلمت بود به عفو و به خشم
آب و آتش بود به مهر وبه کین .
مسعودسعد.
آری به قوت و مدد و تربیت شود
باران و برگ و گل ، گهر و اطلس و عسل .
انوری .
دوم آن است که نشر بر ترتیب لف نباشد، چنانکه ابونصر فراهی گوید:
لف و نشر مشوش آن را دان
که دو لفظ آورند و دو معنی
لفظ ثانی به معنی اول
لفظ اول به معنی ثانی .
و آن بر دو قسم است : یا بعکس ترتیب لف است چون :
خاک پنداری به ماء و مشتری آبستن است
مرغ پنداری که هست اندر گلستان شیرخوار
این یکی گویا چرا شد نارسیده چون مسیح
وآن دگر بی شوی چون مریم چرا برداشت بار.
منوچهری .
چون ز گهر سخن رود وز شرف و جلال و کین
چون اسد و اثیر و خور نوری و ناری و نری .
خاقانی .
و یا آنکه مختلط و درهم است چنانکه در این بیت :
در باغ شد از قد و رخ و زلف تو بی آب
گلبرگ تری ، سرو سهی سنبل سیراب .
و گاهی لفظ لقب مجمل شود، چنانکه در آیه ٔ شریفه ٔ: و قالوا کونوا هوداً اءَو نصاری . (قرآن 135/2). ضمیر قالوا راجع است به یهود و نصاری ؛ ای قال الیهود للیهود کونوا هوداً و قال النصاری للنصاری کونوا نصاری . و چنانکه در شعر حکیم سنائی :
زاده از یکدگر به علم و به دم
آدم از احمد احمد از آدم .
(هنجار گفتار تقوی صص 247-248).
جرجانی در تعریفات گوید: هو ان تلف شیئین ثم تاتی بتفسیر هما جملةثقة بان السامع یرد الی کل واحد منهما ماله کقوله تعالی : و من رحمته جعل لکم اللیل و النهار لتسکنوا فیه و لتبتغوا من فضله . (قرآن 73/28). و من النظم قول الشاعر:
الست انت الذی من ورد لعمته
و ورد حشمته اجنی و اغترف
و قدیسمی الترتیب ایضاً. (تعریفات ).
صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد:
عند اهل البدیع هو من المحسنات المعنویة. و هو ان یذکر شیئان او اشیاء اما تفصیلاً بالنص ّ علی کل واحد او اجمالاً بان یؤتی بلفظ یشتمل علی متعدّد ثم یذکر اشیاء علی عدد ذلک کل ّ واحدیرجع الی واحد من المتقدّم و لاینص ّ، علی ذلک الرجوع . بل یفوّض الی عقل السامع ردّ کل واحد الی مایلیق به ، و ذکر الاشیاء الاولی تفصیلاً او اجمالاً یسمی ، باللف بالفتح ، و ذکر الاشیاء الثانیة الراجعة الی الاولی یسمی بالنشر و التفصیلی ضربان لان ّ النشر اما علی ترتیب اللف بان یکون الاوّل من النشر للاوّل من اللف ّ و الثانی للثانی . وهکذا علی الترتیب کقوله تعالی : و من رحمته جعل لکم اللیل و النهار لتسکنوا فیه و لتبتغوه من فضله . (قرآن 73/28). ذکر اللیل و النهار علی التفصیل . ثم ذکرما للیل و هو السکون فیه و ما للنهار و هوالابتغاء من فضل اﷲ تعالی علی الترتیب ، و اما علی غیرترتیب اللف و هو ضربان لانه اما ان یکون الاول من النشر للاخر من اللف ، و الثانی لماقبله . و هکذا علی الترتیب و لیسم معکوس الترتیب . کقوله تعالی : حتی یقول الرّسول و الذین آمنوا معه . متی نصراﷲ اءَلا اًِن ّ نصراﷲ قریب . (قرآن 214/2). قالوا متی نصراﷲ قول الذین آمنوا و الا ان نصراﷲ قریب قول الرّسول ، او لایکون کذلک و لیسم مختلط الترتیب کقولک هو الشمس و اسد و بحر جوداً و بهاءّ و شجاعةً و الاجمالی کقوله تعالی : و قالوا لن یدخل اًِلاّ من کان هوداً او نصاری (قرآن 111/2)؛ ای وقالت الیهود لن یدخل الجنة الاّ من کان هوداً و قالت النصاری لن یدخل الجّنة الامن من کان نصاری . فلف ّ بین القولین لثبوت العناد بین الیهود و النصاری فلایمکن ان یقول احد الفریقین بدخول الفریق الاخر الجنةفوثق بالعقل فی انه یرد کل قول الی فریقه لامن اللبس و قائل ذلک یهود المدینة و نصاری نجران و اندفع بهذا ما قیل لماکان اللف بطریق الجمع کان المناسب ان یکون النشر کذلک لان ردّ السامع مقول کل فریق الی صاحبه فیما اذا کان الامران مقولین فلکمة اولا یفید مقولیة احد الامرین و وجه الدّفع ان ّ مقول المجموع لم یکن دخول الفریقین بل دخول احدهما کما عرفت و هذا الضرب لایتصور فیه الترتیب و عدمه . قیل قد یکون الاجمال فی النشرلافی اللف ّ بان یؤتی بمتعدد ثم بلفظ یشتمل علی متعدّد یصلح لهما کقوله تعالی : حتی یتبین لکم الخیط الأَبیض من الأَسود من الفجر (قرآن 187/2) علی قول ابی عبیدة ان ّ الخیط الاسود ارید به الفجر الکاذب لا اللیل وقال الزّمخشری قوله تعالی : و من آیاته منامکم باللیل و النهار و ابتغاؤکم من فضله (قرآن 23/30) من باب اللف و تقدیره و من آیاته منامکم و ابتغاؤکم من فضله باللیل و النهار الا انه فصل بین منامکم و ابتغاؤکم باللیل و النهار لانهما زمانان و الزّمان و الواقعفیه کشی ٔ واحد مع اقامة اللف علی الاتحاد. وههنا نوع آخر من اللف لطیف المسلک بالنسبة الی النوع الاوّل . و هو ان یذکر متعدّد علی التفصیل ثم یذکر مالکل و یؤتی بعده بذکر ذلک المتعدد علی الاجمال ملفوظاً او مقدراً فیقع النشر بین لفین احدهما مفصل و الآخر مجمل و هذا معنی لطف مسلکه . و ذلک کما تقول ضربت زیداً و اعطیت عمرواً و خرجت من بلد کذا و للتأدیب و الاکرام و مخافة الشر فعلت ذلک هکذا یستفاد من الاتقان و المطول و حواشیه .
لف و نشر. [ ل َف ْ ف ُ ن َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ( از: لف ، پیچیدن + نشر، پراکنده کردن ) ( اصطلاح بدیع ) در اصطلاح بدیع، ذکر چند چیزاست در محل واحد و این لف است و بعد آوردن چند چیز دیگر که منطبق آن است بلاتعیین و این را نشر گویند. این صنعت چنان است که نخست چند چیز را ذکر کنند و بعداز آن معانی متعلقه به هر یک را مذکور سازند بدون تعیین از روی اعتماد به فهم سامع، و آن بر دو قسم است : مرتب و غیرمرتب که مشوش نیز نامند. مرتب آن است که نشر بر ترتیب لف باشد، چنانکه ابونصر فراهی گوید:
لف و نشر مرتب آن را دان
که دو لفظ آورند و دو معنی
لفظ اول به معنی اول
لفظ ثانی به معنی ثانی.
مثال :
فعل المدام و لونها و مذاقها
فی مقلتیه و وجنتیه و ریقه.
بن نیزه و قبه ٔبارگاه.
به شمشیر و خنجر به گرز و کمند
برید و درید و شکست و ببست
یلان را سر و سینه و پا و دست.
بسوزد بدوزددل و دست دانا
به بی خیر خارش به بی نور نارش.
گفتم چو رشوه بودو ریا مال و زهدشان
ای کردگار باز به چه مبتلی شدم.
از وعده و وعید تو پر نور و نار باد.
گه زرافشان و گه سرافشان باد.
وز مهر و کین تو دو نمونه ست شهد و سم.
چون روی پری است و رای اهریمن.
آب و آتش بود به مهر وبه کین.
باران و برگ و گل ، گهر و اطلس و عسل.
لف و نشر مشوش آن را دان
که دو لفظ آورند و دو معنی
لفظ ثانی به معنی اول
لفظ اول به معنی ثانی.
لف و نشر مرتب آن را دان
که دو لفظ آورند و دو معنی
لفظ اول به معنی اول
لفظ ثانی به معنی ثانی.
مثال :
فعل المدام و لونها و مذاقها
فی مقلتیه و وجنتیه و ریقه.
ابن حیوس.
فروشد به ماهی و برشد به ماه بن نیزه و قبه ٔبارگاه.
فردوسی.
به روز نبرد آن یل ارجمندبه شمشیر و خنجر به گرز و کمند
برید و درید و شکست و ببست
یلان را سر و سینه و پا و دست.
فردوسی.
مصراع دوم لف است و چهارم نشر است ومصراع سوم نشر دوم است و لف چهارم.بسوزد بدوزددل و دست دانا
به بی خیر خارش به بی نور نارش.
ناصرخسرو.
( مصراع اول لف و نشر مرتب و مصراع دوم لف و نشر مشوش یا نامرتب است ).گفتم چو رشوه بودو ریا مال و زهدشان
ای کردگار باز به چه مبتلی شدم.
ناصرخسرو.
جان و دل ولی و عدوی تو روز و شب از وعده و وعید تو پر نور و نار باد.
مسعودسعد.
دست با رحم و تیغ بی رحمش گه زرافشان و گه سرافشان باد.
مسعودسعد.
از عفو و خشم تو دو نمونه ست روز و شب وز مهر و کین تو دو نمونه ست شهد و سم.
مسعودسعد.
آن روشن و تیره عارض و زلفش چون روی پری است و رای اهریمن.
مسعودسعد.
نور و ظلمت بود به عفو و به خشم آب و آتش بود به مهر وبه کین.
مسعودسعد.
آری به قوت و مدد و تربیت شودباران و برگ و گل ، گهر و اطلس و عسل.
انوری.
دوم آن است که نشر بر ترتیب لف نباشد، چنانکه ابونصر فراهی گوید:لف و نشر مشوش آن را دان
که دو لفظ آورند و دو معنی
لفظ ثانی به معنی اول
لفظ اول به معنی ثانی.
دانشنامه عمومی
در لغت، لَفّ به معنای درهم پیچیدن و لوله کردن است، و نَشر به معنای باز کردن و گستردن.
در اصطلاح، لف و نشر آن است که شاعر یا نویسنده دو یا چند واژه را در بخشی از سخن(معمولاً مصراع یا بیتی از شعر) بیاورد، و در بخش بعدی سخن واژه های دیگری که به نوعی با واژه های قبلی در ارتباط باشند را ذکر کند، به طوری که می توان دو به دو این واژه ها را به هم مربوط کرد. رابطه لف و نشر، «مفعول و فعل»، «فاعل و فعل»، «مشبه و مشبهٌ به»، «مسندٌالیه و مسند»، «اسم و متمم»، «اسم و صفت» و... است. واژه های اول را لف و واژه های دوم (که به لف ها مربوط می شوند) را نشر می نامند. تعیین این که هر نشر مربوط به کدام لف است به فهم شنونده واگذار می شود.
لف و نشر دو گونه است:
۱) اگر توزیع نشرها به ترتیب لف ها باشد، لف و نشرْ مرتب نامیده می شود؛ مانند این شعر فردوسی:
در اصطلاح، لف و نشر آن است که شاعر یا نویسنده دو یا چند واژه را در بخشی از سخن(معمولاً مصراع یا بیتی از شعر) بیاورد، و در بخش بعدی سخن واژه های دیگری که به نوعی با واژه های قبلی در ارتباط باشند را ذکر کند، به طوری که می توان دو به دو این واژه ها را به هم مربوط کرد. رابطه لف و نشر، «مفعول و فعل»، «فاعل و فعل»، «مشبه و مشبهٌ به»، «مسندٌالیه و مسند»، «اسم و متمم»، «اسم و صفت» و... است. واژه های اول را لف و واژه های دوم (که به لف ها مربوط می شوند) را نشر می نامند. تعیین این که هر نشر مربوط به کدام لف است به فهم شنونده واگذار می شود.
لف و نشر دو گونه است:
۱) اگر توزیع نشرها به ترتیب لف ها باشد، لف و نشرْ مرتب نامیده می شود؛ مانند این شعر فردوسی:
wiki: لف و نشر
دانشنامه آزاد فارسی
لَفّ و نَشر
(به معنای پیچیدن و پراکندن) در اصطلاح بدیع آوردن دو یا چند چیز و سپس آوردن کلمات یا تعبیرات یا فعل های مربوط به آن ها. لف و نشر به دو نوع است: ۱. لف و نشر مرتب، که در آن لوازم هریک از چیزها به ترتیب قرارگرفتن همان چیزها آورده شود: نباشد چون جبین و زلف و رخسار و لبت هرگز/مه روشن، شب تیره، گل سوری، میِ احمر/ز درد و حسرت و اندیشه و تیمار تو دارم/ جگر گرم و نفس سرد و لبان خشک و دو دیده تر (عبدالواسع جبلی) که به ترتیب جبین و مه روشن، زلف و شب تیره، رخسار و گل سوری، لب و می، درد و جگر گرم، حسرت و نفس سرد، اندیشه و لبان خشک، تیمار و دیدۀ تر ذکر شده اند؛ ۲. لف و نشر مشوّش، که در آن لوازم مربوط به چیزها به ترتیبِ قرارگرفتن آن چیزها نباشد: آن نه زلف است و بناگوش که روز است و شب است/و آن نه بالای صنوبر که درخت رطب است (سعدی) که شب و زلف، و روز و بناگوش به هم مربوط اند، اما به ترتیبِ مشابه قرار نگرفته اند.
(به معنای پیچیدن و پراکندن) در اصطلاح بدیع آوردن دو یا چند چیز و سپس آوردن کلمات یا تعبیرات یا فعل های مربوط به آن ها. لف و نشر به دو نوع است: ۱. لف و نشر مرتب، که در آن لوازم هریک از چیزها به ترتیب قرارگرفتن همان چیزها آورده شود: نباشد چون جبین و زلف و رخسار و لبت هرگز/مه روشن، شب تیره، گل سوری، میِ احمر/ز درد و حسرت و اندیشه و تیمار تو دارم/ جگر گرم و نفس سرد و لبان خشک و دو دیده تر (عبدالواسع جبلی) که به ترتیب جبین و مه روشن، زلف و شب تیره، رخسار و گل سوری، لب و می، درد و جگر گرم، حسرت و نفس سرد، اندیشه و لبان خشک، تیمار و دیدۀ تر ذکر شده اند؛ ۲. لف و نشر مشوّش، که در آن لوازم مربوط به چیزها به ترتیبِ قرارگرفتن آن چیزها نباشد: آن نه زلف است و بناگوش که روز است و شب است/و آن نه بالای صنوبر که درخت رطب است (سعدی) که شب و زلف، و روز و بناگوش به هم مربوط اند، اما به ترتیبِ مشابه قرار نگرفته اند.
wikijoo: لف_و_نشر
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] لَفّ و نشر، ربط دادن مطالبی به چند مطلب پیش گفته به طور مرتّب یا غیرمرتّب (مشوّش) را می گویند.
«لَفّ» در اصل لغت به معنای پیچیدن و تاکردن، و «نشر» به معنای گستردن و بازکردن است. «لفّ و نشر» یکی از انواع اسلوب بدیعی قرآن است که به ترتیب کلام مربوط می شود و در اصطلاح به این صورت است که دو یا چند مطلب آورده شود و پس از آن، چند امر دیگر از قبیل صفات، افعال یا معانی بیاورند که هر کدام از آن ها به یکی از چند مطلب اولیه مربوط باشد؛ بدون این که تعیین کنند به کدام یک از آن مطالب برمی گردد؛ بلکه به فهم و ذوق شنونده اعتماد می کنند.
انواع لفّ ونشر
لفّ ونشر بر دو گونه است:
← لفّ و نشر مرتّب
۱. ↑ قصص/سوره۲۸، آیه۷۳.
...
«لَفّ» در اصل لغت به معنای پیچیدن و تاکردن، و «نشر» به معنای گستردن و بازکردن است. «لفّ و نشر» یکی از انواع اسلوب بدیعی قرآن است که به ترتیب کلام مربوط می شود و در اصطلاح به این صورت است که دو یا چند مطلب آورده شود و پس از آن، چند امر دیگر از قبیل صفات، افعال یا معانی بیاورند که هر کدام از آن ها به یکی از چند مطلب اولیه مربوط باشد؛ بدون این که تعیین کنند به کدام یک از آن مطالب برمی گردد؛ بلکه به فهم و ذوق شنونده اعتماد می کنند.
انواع لفّ ونشر
لفّ ونشر بر دو گونه است:
← لفّ و نشر مرتّب
۱. ↑ قصص/سوره۲۸، آیه۷۳.
...
wikifeqh: لف_و_نشر
[ویکی فقه] لف و نشر (ابهام زدایی). واژه لف و نشر ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • لف و نشر (ادبیات فارسی)، یکی از اصطلاحات ادبیات فارسی به معنای نحوه ارتباط کلمات مرتبط باهم در متن• لف و نشر (علوم قرآنی)، یکی از اصطلاحات استعمال شده در آیات قرآن به معنای ربط دادن مطالبی به چند مطلب پیش گفته به طور مرتّب یا غیرمرتّب (مشوّش)
...
...
wikifeqh: لف_و_نشر
[ویکی فقه] لف و نشر (ادبیات فارسی). یکی از اصطلاحات ادبیات فارسی، لف و نشر می باشد که در شعر و نثر کاربرد دارد، که در اصطلاح علم بدیع به نحوه ارتباط کلمات مرتبط باهم در متن ادبی، لف و نشر گفته می شود.
«لف» در لغت به معنای پیچیدن و تا کردن است و «نشر» به معنای باز کردن و گستردن.در اصطلاح علم بدیع، لف و نشر عبارت از این است که یک یا چند واژه در قسمتی از سخن (عموماً مصراع، یا بیت) ذکر می شود و در قسمت بعدی (مصراع یا بیت بعدی) واژگان مربوط به آن ها آورده می شود، به نحوی که می توان دو به دو این واژه ها را به هم مربوط کرد.به کلماتی که ابتدا ذکر می شود لف، و کلماتی که به آن ها مربوط می شود، نشر می گویند. برای مثال:فغان ز جغد جنگل و مُرغوای او که تا ابد بریده باد نای او •••• بریده باد نای او تا ابد گسسته و شکسته، پر و پای او (بهار)در بیت دوم لف و نشر به کار رفته به این ترتیب که: واژۀ «گسسته» در مصرع دوم آمده و واژۀ مربوط به آن یعنی «پر» با فاصله ذکر شده؛ همینطور «شکسته» که واژۀ مربوط به آن «پای» است. در این صنعت تلاشی که ذهن خواننده یا شنونده برای یافتن ارتباط بین کلمات می کند، باعث لذت ذوقی او می شود.
اقسام لف و نشر
برای لف و نشر دو قسم بیان کرده اند: لفو نشر مرتب و مشوش.
← لف و نشر مرتب
۱. ↑ شمسا، سیروس، نگاهی تازه به بدیع، تهران، فردوس، ۱۳۷۵، چاپ هشتم، ص۱۱۵.۲. ↑ میرصادقی (ذوالقدر)، میمنت، واژه نامه هنر شاعری، تهران، کتاب مهناز، چاپ سوم، ص۳۶۵.۳. ↑ همایی، جلال الدین، فنون و صناعات ادبی، تهران، نیما، ۱۳۸۰، چاپ هجدهم، ص۲۷۹.
منبع
...
«لف» در لغت به معنای پیچیدن و تا کردن است و «نشر» به معنای باز کردن و گستردن.در اصطلاح علم بدیع، لف و نشر عبارت از این است که یک یا چند واژه در قسمتی از سخن (عموماً مصراع، یا بیت) ذکر می شود و در قسمت بعدی (مصراع یا بیت بعدی) واژگان مربوط به آن ها آورده می شود، به نحوی که می توان دو به دو این واژه ها را به هم مربوط کرد.به کلماتی که ابتدا ذکر می شود لف، و کلماتی که به آن ها مربوط می شود، نشر می گویند. برای مثال:فغان ز جغد جنگل و مُرغوای او که تا ابد بریده باد نای او •••• بریده باد نای او تا ابد گسسته و شکسته، پر و پای او (بهار)در بیت دوم لف و نشر به کار رفته به این ترتیب که: واژۀ «گسسته» در مصرع دوم آمده و واژۀ مربوط به آن یعنی «پر» با فاصله ذکر شده؛ همینطور «شکسته» که واژۀ مربوط به آن «پای» است. در این صنعت تلاشی که ذهن خواننده یا شنونده برای یافتن ارتباط بین کلمات می کند، باعث لذت ذوقی او می شود.
اقسام لف و نشر
برای لف و نشر دو قسم بیان کرده اند: لفو نشر مرتب و مشوش.
← لف و نشر مرتب
۱. ↑ شمسا، سیروس، نگاهی تازه به بدیع، تهران، فردوس، ۱۳۷۵، چاپ هشتم، ص۱۱۵.۲. ↑ میرصادقی (ذوالقدر)، میمنت، واژه نامه هنر شاعری، تهران، کتاب مهناز، چاپ سوم، ص۳۶۵.۳. ↑ همایی، جلال الدین، فنون و صناعات ادبی، تهران، نیما، ۱۳۸۰، چاپ هجدهم، ص۲۷۹.
منبع
...
wikifeqh: لف_و_نشر_(ادبیات_فارسی)
پیشنهاد کاربران
لف و نشر مرتب : پیچش و گسترش بسامان
دکتر کزازی واژه ی پیچش و گسترش بسامان را در نوشته های خود به جای لف و نشر مرتب بکار برده است.
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۱۷.
دکتر کزازی واژه ی پیچش و گسترش بسامان را در نوشته های خود به جای لف و نشر مرتب بکار برده است.
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۱۷.
معنی لف:لف چند معنی دارد
روشن سازی
کلمات دیگر: