خاک شوره
شوره خاک
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شوره خاک. [ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) خاک شوره. خاک شور :
شوره خاکی را کز تخم تهی است
فتح باب از نم مژگان چه کنم.
این کرامات بین که من دارم.
شوره خاکی را کز تخم تهی است
فتح باب از نم مژگان چه کنم.
خاقانی.
کنم از شوره خاک شیره ٔپاک این کرامات بین که من دارم.
خاقانی.
کلمات دیگر: