کلمه جو
صفحه اصلی

قمیحه

لغت نامه دهخدا

( قمیحة ) قمیحة. [ ق َ ح َ ] ( ع اِ ) گوارش و پست و جز آن. ( منتهی الارب ). اسم لما یقمح من الجوارش و غیره کانه فعیلة من القمح. ( اقرب الموارد ). || اسم سفوفی است که در دهان پاشند و بمعنی جوارش نیز گفته اند و مطلق سنونات را نیز نامند. ( فهرست مخزن الادویة ).

قمیحة. [ ق َ ح َ ] (ع اِ) گوارش و پست و جز آن . (منتهی الارب ). اسم لما یقمح من الجوارش و غیره کانه فعیلة من القمح . (اقرب الموارد). || اسم سفوفی است که در دهان پاشند و بمعنی جوارش نیز گفته اند و مطلق سنونات را نیز نامند. (فهرست مخزن الادویة).


دانشنامه عمومی

داروهای کوبیده شده که به همانگونه و به یکباره در دهان نهاده و خورده میشود. فرهنگنامه گزیده در شرح اصلاحات طب،مسعود بن محمد سجزی،ترجمه رشید تفقد



کلمات دیگر: