بهروز . درخشان روزگار . سپید روز و کامروا .
روشن ایام
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
روشن ایام. [ رَ / رُو ش َ اَی ْ یا ] ( ص مرکب ) بهروز. درخشان روزگار. سپیدروز و کامروا :
دین روشن ایام است از او دولت نکونام است از او
ملکت باندام است از او ملت بسامان باد هم.
دین روشن ایام است از او دولت نکونام است از او
ملکت باندام است از او ملت بسامان باد هم.
خاقانی.
کلمات دیگر: