جمع شامته جمع شامت شماتت کننده
شوامت
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شوامت. [ ش َ م ِ ] ( ع اِ ) ج ِ شامتة. پایهای ستور و هی اسم لها. قال ابوعمرو: لاترک اﷲ له شامتة؛ ای قائمة و یقال : بات فلان بلیلةالشوامت ؛ ای بلیلة شدیدة تشمت به فیها الشوامت. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به شامتة شود. || ( ص ، اِ ) ج ِ شامت ، به معنی شماتت کننده : بات طوع َالشوامت ؛ بسر آورد آنطور که شماتت کننده به او خواست. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به شامت و شامتة شود.
کلمات دیگر: