خاموش شدن فتنه
شور نشستن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شور نشستن. [ ن ِ ش َ ت َ ] ( مص مرکب ) خاموش شدن فتنه :
در جهان از نظر عدل تو بنشیند شور
وز جهان هیبت شمشیر تو بنشاند شر.
شور جهان به حشمت خواجه فرونشست
در هر دلی نشاط بیفزود و غم بکاست.
در جهان از نظر عدل تو بنشیند شور
وز جهان هیبت شمشیر تو بنشاند شر.
فرخی.
- شور فرونشستن ؛ خاموش شدن نایره آشوب. خوابیدن فتنه : شور جهان به حشمت خواجه فرونشست
در هر دلی نشاط بیفزود و غم بکاست.
فرخی.
کلمات دیگر: