خوردن خوراک هر روزه که باعث ادامه زندگی است .
روزی خوردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
روزی خوردن. [ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) خوردن خوراک هرروزه که باعث ادامه زندگی است :
نه شرطست وقتی که روزی خورند
که نام خداوند روزی برند.
که سیمرغ در قاف روزی خورد.
نه شرطست وقتی که روزی خورند
که نام خداوند روزی برند.
سعدی ( بوستان ).
چنان پهن خوان کرم گستردکه سیمرغ در قاف روزی خورد.
سعدی ( بوستان ).
کلمات دیگر: