کلمه جو
صفحه اصلی

سلج

فرهنگ فارسی

گیاهی است

لغت نامه دهخدا

سلج. [ س َ ] ( ع مص ) فروبردن لقمه را بگلو. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بگلو فروبردن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). || روان شدن شکم شتران از خوردن گیاه. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || بخشش. سجل مثله و هو مقلوب منه. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). بخشش. ( منتهی الارب ).

سلج. [ س ُ ل َ ] ( ع اِ ) نوعی از صدف آبی و در آن چیزی باشد که میخورندآنرا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

سلج. [ س ُل ْ ل َ ] ( ع اِ ) گیاهی است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ).

سلج . [ س َ ] (ع مص ) فروبردن لقمه را بگلو. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بگلو فروبردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || روان شدن شکم شتران از خوردن گیاه . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || بخشش . سجل مثله و هو مقلوب منه . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بخشش . (منتهی الارب ).


سلج . [ س ُ ل َ ] (ع اِ) نوعی از صدف آبی و در آن چیزی باشد که میخورندآنرا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).


سلج . [ س ُل ْ ل َ ] (ع اِ) گیاهی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).



کلمات دیگر: