کلمه جو
صفحه اصلی

قموح

لغت نامه دهخدا

قموح. [ ق َ ] ( ع ص ) شروب. ( لسان العرب ). بسیار نوشنده.

قموح. [ ق ُ ] ( ع مص ) سر برداشتن شتر نزدیک حوض و بازایستادن از آب خوردن یا سر برآوردن بعد از آب خوردن. ( منتهی الارب ). سر برداشتن شتر از حوض و از آب خوردن بازایستادن در حالی که سیراب بود. ( اقرب الموارد ).

قموح . [ ق َ ] (ع ص ) شروب . (لسان العرب ). بسیار نوشنده .


قموح . [ ق ُ ] (ع مص ) سر برداشتن شتر نزدیک حوض و بازایستادن از آب خوردن یا سر برآوردن بعد از آب خوردن . (منتهی الارب ). سر برداشتن شتر از حوض و از آب خوردن بازایستادن در حالی که سیراب بود. (اقرب الموارد).



کلمات دیگر: