کلمه جو
صفحه اصلی

دعسقه

لغت نامه دهخدا

( دعسقة ) پیش آمدن. ( از منتهی الارب ). روی آوردن و اقبال. ( از اقرب الموارد ). || پس رفتن. ( از منتهی الارب ).پشت کردن و ادبار. ( از اقرب الموارد ). || راندن. ( از منتهی الارب ). طرد. ( از اقرب الموارد ).
دعسقة. [ دَ س َ ق َ ] ( ع مص ) حمله آوردن بر کسی. || پامال کردن شتران حوض را و شکستن آن. || راست و درست شدن شتران. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کوشش کردن در رفتار.

دعسقة. [ دُ س ُق ْ ق َ ] ( ع ص ) لیلةدعسقة؛ شب دراز. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

پیش آمدن . (از منتهی الارب ). روی آوردن و اقبال . (از اقرب الموارد). || پس رفتن . (از منتهی الارب ).پشت کردن و ادبار. (از اقرب الموارد). || راندن . (از منتهی الارب ). طرد. (از اقرب الموارد).
دعسقة. [ دَ س َ ق َ ] (ع مص ) حمله آوردن بر کسی . || پامال کردن شتران حوض را و شکستن آن . || راست و درست شدن شتران . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کوشش کردن در رفتار.


دعسقة. [ دُ س ُق ْ ق َ ] (ع ص ) لیلةدعسقة؛ شب دراز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: