کلمه جو
صفحه اصلی

روشم

لغت نامه دهخدا

روشم . [ رَ ش َ] (اِخ ) المصری . مردی بوده به مصر قبل از اسلام ، که در علم کیمیا و اصول و تفصیل و اقامه ٔ دلایل بر صحت وجود آن مهارت داشته است و او را در این رشته کتابهای گرانبهای مشهوری است . (از تاریخ الحکمای القفطی ).


روشم. [ رَ ش َ ] ( اِ ) جوالیقی در المعرب آرد: روسم فارسی معرب است و روشم با شین معجمه نیز گویند و آن مهر چوبینی است که بدان مهر کنند. ( المعرب جوالیقی ). مهر چوبین که بدان سر خم و جزآن مهر کنند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). تمغا. روسم. و آن مهری است از چوب برکنده که آنرا راشوم نیز گویند. ( از یادداشت مؤلف ). رجوع به روسم و راشوم شود.

روشم. [ رَ ش َ] ( اِخ ) المصری. مردی بوده به مصر قبل از اسلام ، که در علم کیمیا و اصول و تفصیل و اقامه دلایل بر صحت وجود آن مهارت داشته است و او را در این رشته کتابهای گرانبهای مشهوری است. ( از تاریخ الحکمای القفطی ).

روشم . [ رَ ش َ ] (اِ) جوالیقی در المعرب آرد: روسم فارسی معرب است و روشم با شین معجمه نیز گویند و آن مهر چوبینی است که بدان مهر کنند. (المعرب جوالیقی ). مهر چوبین که بدان سر خم و جزآن مهر کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). تمغا. روسم . و آن مهری است از چوب برکنده که آنرا راشوم نیز گویند. (از یادداشت مؤلف ). رجوع به روسم و راشوم شود.



کلمات دیگر: