کلمه جو
صفحه اصلی

دعث

لغت نامه دهخدا

دعث. [ دَ ] ( ع مص ) باریک نمودن خاک برزمین به دست یا پا. ( از منتهی الارب ). نرم کردن خاک بر روی زمین بوسیله پا یا بوسیله دست و غیر آن. ( از اقرب الموارد ). || پیمودن و گام نهادن در زمین. ( از ذیل اقرب الموارد از تاج ). || رسیدن کسی را فراخه و سستی ، و فعل آن مجهول بکار رود. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || بیمار شدن اول بار. ( المصادر زوزنی ). || ( اِ ) اول بیماری. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

دعث. [ دِ ] ( ع اِ ) باقیمانده آب در حوض و جز آن. ( منتهی الارب ). بقیه آب. ( از اقرب الموارد ). || کینه و دشمنی. ( منتهی الارب ). حقد و کینه ای که گشوده نمیشود و زایل نمیگردد. ( از اقرب الموارد ). ج ، أدعاث ، دِعاث. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || اول بیماری. ( از ذیل اقرب الموارد از تاج ). و رجوع به دَعث شود.

دعث . [ دَ ] (ع مص ) باریک نمودن خاک برزمین به دست یا پا. (از منتهی الارب ). نرم کردن خاک بر روی زمین بوسیله ٔ پا یا بوسیله ٔ دست و غیر آن . (از اقرب الموارد). || پیمودن و گام نهادن در زمین . (از ذیل اقرب الموارد از تاج ). || رسیدن کسی را فراخه و سستی ، و فعل آن مجهول بکار رود. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بیمار شدن اول بار. (المصادر زوزنی ). || (اِ) اول بیماری . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


دعث . [ دِ ] (ع اِ) باقیمانده ٔ آب در حوض و جز آن . (منتهی الارب ). بقیه ٔ آب . (از اقرب الموارد). || کینه و دشمنی . (منتهی الارب ). حقد و کینه ای که گشوده نمیشود و زایل نمیگردد. (از اقرب الموارد). ج ، أدعاث ، دِعاث . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || اول بیماری . (از ذیل اقرب الموارد از تاج ). و رجوع به دَعث شود.



کلمات دیگر: