کلمه جو
صفحه اصلی

دعص

لغت نامه دهخدا

دعص. [ دَ ] ( ع مص ) کشتن گرما کسی را یا عام است. ( از منتهی الارب ). بقتل رساندن. ( از اقرب الموارد ). || لگد زدن. ( از منتهی الارب ). || با نیزه زدن کسی را. ( از اقرب الموارد ).

دعص. [ دِ ] ( ع اِ ) ریگ توده گرد یا پشته ریگ مجتمع یا پشته خرد از ریگ. ( از منتهی الارب ). تپه از ریگ و شن گرد آمده. ( از اقرب الموارد ). دِعصة. ج ، أدعاص ، دِعَصة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). و رجوع به دعصة شود.

دعص. [ دِ ع َ ] ( ع اِ ) ج ِ دِعصة. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به دعصة شود.

دعص . [ دَ ] (ع مص ) کشتن گرما کسی را یا عام است . (از منتهی الارب ). بقتل رساندن . (از اقرب الموارد). || لگد زدن . (از منتهی الارب ). || با نیزه زدن کسی را. (از اقرب الموارد).


دعص . [ دِ ] (ع اِ) ریگ توده ٔ گرد یا پشته ٔ ریگ مجتمع یا پشته ٔ خرد از ریگ . (از منتهی الارب ). تپه از ریگ و شن گرد آمده . (از اقرب الموارد). دِعصة. ج ، أدعاص ، دِعَصة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع به دعصة شود.


دعص . [ دِ ع َ ] (ع اِ) ج ِ دِعصة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به دعصة شود.



کلمات دیگر: