فجو. [ ف َج ْوْ ] ( ع مص ) دور نمودن زه از قبضه کمان. || گشادن در را. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
فجو
لغت نامه دهخدا
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
جای وسیع. «الساحة الواسعة» . چون آفتاب غروب میکرد به جانب چپ آنها میگذشت و آنها در جای وسیع از غار بودند. این کلمه یکبار بیشتر در قرآن نیامده است.
جای وسیع. «الساحة الواسعة» . چون آفتاب غروب میکرد به جانب چپ آنها میگذشت و آنها در جای وسیع از غار بودند. این کلمه یکبار بیشتر در قرآن نیامده است.
wikialkb: ریشه_فجو
کلمات دیگر: