کلمه جو
صفحه اصلی

قصف

عربی به فارسی

بمباران


فرهنگ فارسی

جمع قصفه

لغت نامه دهخدا

قصف . [ ق َ ] (ع اِ) ج ِ قَصْفة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قصفة شود.


قصف. [ ق َ ص ِ ] ( ع ص ) به دو نیمه شکسته. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || مرد زودشکن. ( منتهی الارب ). الرجل السریعالانکسار عن النجدة. ( اقرب الموارد ).

قصف. [ ق َ ] ( ع اِ ) ج ِ قَصْفة. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قصفة شود.

قصف . [ ق َ ص ِ ] (ع ص ) به دو نیمه شکسته . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || مرد زودشکن . (منتهی الارب ). الرجل السریعالانکسار عن النجدة. (اقرب الموارد).


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
شکستن «قَصَفَ الشَّیْ‏ءَ قَصْفاً: کَسَرَهُ» لازم و متعدی هر دو آمده است . راغب گوید: باد قاصف آن است که هر چه از درخت و بناء در مسیرش باشد می‏شکند این کلمه فقط یکبار در قرآن آمده و گاهی معنای ازدحام می‏دهد که یک نوع دفع و شکستن یکدیگراست در نهایه نقل شده چون رسول خدا«صلی الله علیه وآله» وارد مدینه شدند یکی از یهود گفت: «تَرَکْتُ بَنی قیلَةَ یَتَقاصَفُونَ عَلی رَجُلٍ یَزْعَمُ اَنَّهُ نَبِیٌ» فرزندان قیله را در حالی گذاشتم که بر مرد مدعی نبوت ازدحام می‏کردند.


کلمات دیگر: