کلمه جو
صفحه اصلی

قثاث

لغت نامه دهخدا

قثاث. [ق َث ْ ثا ] ( ع ص ) سخن چین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

قثاث. [ ق ُ ] ( ع اِ ) رخت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

قثاث. [ ق ِ / ق َ ] ( اِخ ) نام جد فرهین بن قرضم که پیش رسول صلی اﷲ علیه و سلم به رسولی آمد و محدثان آن را به فتح خوانند. ( منتهی الارب ). || تیره ای است از مهره. ( انساب سمعانی ). رجوع به قثاثی شود.

قثاث . [ ق ِ / ق َ ] (اِخ ) نام جد فرهین بن قرضم که پیش رسول صلی اﷲ علیه و سلم به رسولی آمد و محدثان آن را به فتح خوانند. (منتهی الارب ). || تیره ای است از مهره . (انساب سمعانی ). رجوع به قثاثی شود.


قثاث . [ ق ُ ] (ع اِ) رخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


قثاث . [ق َث ْ ثا ] (ع ص ) سخن چین . (منتهی الارب ) (آنندراج ).



کلمات دیگر: