فرزلة. [ ف َ زَ ل َ ] (ع مص ) بندی کردن کسی را. (منتهی الارب ). در قید کردن . (اقرب الموارد).
فرزله
لغت نامه دهخدا
( فرزلة ) فرزلة. [ ف َ زَ ل َ ] ( ع مص ) بندی کردن کسی را. ( منتهی الارب ). در قید کردن. ( اقرب الموارد ).
کلمات دیگر:
فرزلة. [ ف َ زَ ل َ ] (ع مص ) بندی کردن کسی را. (منتهی الارب ). در قید کردن . (اقرب الموارد).