کلمه جو
صفحه اصلی

فرزدقی

لغت نامه دهخدا

فرزدقی. [ ف َ رَ دَ ] ( ص نسبی ) منسوب به فرزدق.

فرزدقی. [ ف َ رَدَ ] ( اِخ ) علی بن فضال بن علی بن غالب المجاشعی القیروانی. عالم به لغت و ادب و تفسیر بود. مدتی در غزنه اقامت جست و سپس به بغداد رفت و چون از احفاد فرزدق بود در آنجا به فرزدقی اشتهار یافت. او راست : التفسیر در بیست مجلد. الاکسیر فی علم التفسیر. شرح عنوان الادب. شجرةالذهب فی معرفة ائمةالادب. نیز وی را ابیاتی است. به سال 479 هَ.ق. / 1086 م. درگذشت. ( از اعلام زرکلی از بغیةالوعاة ). و رجوع به علی بن فضال شود.

فرزدقی . [ ف َ رَ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به فرزدق .


فرزدقی . [ ف َ رَدَ ] (اِخ ) علی بن فضال بن علی بن غالب المجاشعی القیروانی . عالم به لغت و ادب و تفسیر بود. مدتی در غزنه اقامت جست و سپس به بغداد رفت و چون از احفاد فرزدق بود در آنجا به فرزدقی اشتهار یافت . او راست : التفسیر در بیست مجلد. الاکسیر فی علم التفسیر. شرح عنوان الادب . شجرةالذهب فی معرفة ائمةالادب . نیز وی را ابیاتی است . به سال 479 هَ .ق . / 1086 م . درگذشت . (از اعلام زرکلی از بغیةالوعاة). و رجوع به علی بن فضال شود.



کلمات دیگر: