کلمه جو
صفحه اصلی

قتادی

لغت نامه دهخدا

قتادی. [ ق ُ دا ] ( ع ص ) ابل ٌقُتادی ̍؛ شتران دردگین شکم از خوردن قتاد. ( منتهی الارب ). شترانی که از خوردن قتاد درد شکم گرفته باشند.( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قتاد شود.

قتادی. [ ق َ دی ی ] ( اِخ ) اسبی بود مر خزرج را و این به قتاده منسوب نیست. ( منتهی الارب ).

قتادی . [ ق َ دی ی ] (اِخ ) اسبی بود مر خزرج را و این به قتاده منسوب نیست . (منتهی الارب ).


قتادی . [ ق ُ دا ] (ع ص ) ابل ٌقُتادی ̍؛ شتران دردگین شکم از خوردن قتاد. (منتهی الارب ). شترانی که از خوردن قتاد درد شکم گرفته باشند.(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به قتاد شود.



کلمات دیگر: